کنایه از سبب بینائی و سرمایۀ بصارت. (آنندراج) : قائدچشم و چراغ عالمی گردد چو شمع آنکه پیماید بدیده قامت شبهای تار. سنائی. نیست جز سر عقل و جان دماغ خلق را در دو خطه چشم و چراغ. سنائی. رجوع به چشم ورجوع به چراغ شود. ، محبوب عزیزالوجود. (ناظم الاطباء). معشوق. کنایه از کسی یا چیزی که مورد علاقه و محبت و توجه خاص است: تا ظن نبری چشم و چراغا که شب آمد چشم و دل من سیر شود زان رخ سیمین. فرخی. عالم علم بود و بحر هنر بود چشم و چراغ پیغمبر. سنائی. کاشکی خورشید را زین غم نبودی چشم درد تا بر این چشم و چراغ انجمن بگریستی. خاقانی. چشم و چراغ اهل وجودی و در وجود ذات شریفت آمده بر سر نشان چشم. سلمان ساوجی. گر سها در سایۀ رایت رود چون آفتاب بعد ازین چشم و چراغ آسمان باشد سها. سلمانی ساوجی. رجوع به چشم و رجوع به چراغ شود. ، کسی که باعث عزت متعلقان خود باشد. (فرهنگ نظام). بزرگ خاندان یا کسی که مایۀ فخر دودمانی است: چشم و چراغی که از میان کیان رفت نور کیان ظل کردگار بماناد. خاقانی. ظل حق چشم و چراغ دودۀچنگیزخان شیخ حسن نویان امیر دین فزای کفرکاه. سلمان ساوجی. چشم و چراغ ظفر تیغ جهانگیر او پشت و پناه جهان عدل جهاندار اوست. سلمان ساوجی. رجوع به چشم و رجوع به چراغ شود
کنایه از سبب بینائی و سرمایۀ بصارت. (آنندراج) : قائدچشم و چراغ عالمی گردد چو شمع آنکه پیماید بدیده قامت شبهای تار. سنائی. نیست جز سر عقل و جان دماغ خلق را در دو خطه چشم و چراغ. سنائی. رجوع به چشم ورجوع به چراغ شود. ، محبوب عزیزالوجود. (ناظم الاطباء). معشوق. کنایه از کسی یا چیزی که مورد علاقه و محبت و توجه خاص است: تا ظن نبری چشم و چراغا که شب آمد چشم و دل من سیر شود زان رخ سیمین. فرخی. عالم علم بود و بحر هنر بود چشم و چراغ پیغمبر. سنائی. کاشکی خورشید را زین غم نبودی چشم درد تا بر این چشم و چراغ انجمن بگریستی. خاقانی. چشم و چراغ اهل وجودی و در وجود ذات شریفت آمده بر سر نشان چشم. سلمان ساوجی. گر سها در سایۀ رایت رود چون آفتاب بعد ازین چشم و چراغ آسمان باشد سها. سلمانی ساوجی. رجوع به چشم و رجوع به چراغ شود. ، کسی که باعث عزت متعلقان خود باشد. (فرهنگ نظام). بزرگ خاندان یا کسی که مایۀ فخر دودمانی است: چشم و چراغی که از میان کیان رفت نور کیان ظل کردگار بماناد. خاقانی. ظل حق چشم و چراغ دودۀچنگیزخان شیخ حسن نویان امیر دین فزای کفرکاه. سلمان ساوجی. چشم و چراغ ظفر تیغ جهانگیر او پشت و پناه جهان عدل جهاندار اوست. سلمان ساوجی. رجوع به چشم و رجوع به چراغ شود
بمعنی خوبی و روشنایی. (آنندراج). چراغ. چشم و چراغ. رجوع به چراغ و چشم و چراغ شود، هر چیز گزیده و نخبۀ از سایر چیزها، کنایه از محبوب و معشوق. (آنندراج) : تا ظن نبری چشم چراغا که شب آید چشم و دل من سیر شود زان لب شیرین. فرخی (از آنندراج). رجوع به ’چشم و چراغ’ شود
بمعنی خوبی و روشنایی. (آنندراج). چراغ. چشم و چراغ. رجوع به چراغ و چشم و چراغ شود، هر چیز گزیده و نخبۀ از سایر چیزها، کنایه از محبوب و معشوق. (آنندراج) : تا ظن نبری چشم چراغا که شب آید چشم و دل من سیر شود زان لب شیرین. فرخی (از آنندراج). رجوع به ’چشم و چراغ’ شود
دهی است از دهستان فعله گری بخش سنقر و کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 10 هزارگزی شمال سنقرو 3 هزارگزی راه فرعی سنقر به ده عباس واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 40 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات دیم. شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه، پلاس و جاجیم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان فعله گری بخش سنقر و کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 10 هزارگزی شمال سنقرو 3 هزارگزی راه فرعی سنقر به ده عباس واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 40 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات دیم. شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه، پلاس و جاجیم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نظرباز. کسی که چشم چرانی و نظربازی کند. آن کس که به تماشای خوبرویان و زیبارخان در مجالس و معابر سرگرم شود. رجوع به چشم چراندن و چشم چرانی و چشم چرانی کردن شود
نظرباز. کسی که چشم چرانی و نظربازی کند. آن کس که به تماشای خوبرویان و زیبارخان در مجالس و معابر سرگرم شود. رجوع به چشم چراندن و چشم چرانی و چشم چرانی کردن شود